مدرسه علمیه ام ابیها (سلام الله علیها) تفت
 
   



بر خاتم رسولان احمد و محمود و محمد صلوات

بر شلفع رهروان, عبد خدا ، روح موید صلوات

بر خلق و ملک و همه رسل ، تاج سر است

بر تاج سر تمام انبیا عالم محمد صلوات

موضوعات: شنبه روز زیارتی پیامبر (ص)  لینک ثابت
[شنبه 1396-06-11] [ 07:53:00 ق.ظ ]




به خاطر دارم که شخصي بنام « صنيعي » از اهل اصفهان که رياست اداره تلفن مشهد را نيز به عهده داشت، براي من حکايت کرد که :
وقتي به درد پا مبتلا شدم و به ارشاد و به اتفاق دو تن از دوستانم به نامهاي حسن روستائي و شاهزاده دولتشاهي به خدمت مرحوم حاج شيخ حسنعلي اصفهاني رحمة الله عليه رفتم تا توجهي فرمايند و از آن درد خلاص گردم، چون به خانه او رفتم، ديدم که در اطاق گِلي و بر روي تخت پوست و زيلويي نشسته است .
در دلم گذشت که شايد اين مرد نيز با اين ظواهر، تدليس مي کند. پس از شنيدن حاجتم، فرمود تا دو روز ديگر به خدمتش برسم .

روز موعود رسيد و بنا به وعده آنجا رفتم وليکن در دل من همچنان خلجاني بود. چون به خدمتش نشستم، نظر عميقي در من افکند که ناگهان خود را در شهر اراک که مدتي محل سکونتم بود، يافتم .
در آن وقت نيز پسرم در آن شهر ساکن بود. يکسره به خانه او رفتم، ولي به من گفتند: فرزند تو چندي است که از اينجا به جاي ديگر منتقل شده است و نشاني محل جديد او را به من دادند. به سوي آن نشاني جديد راه افتادم و در راه با تني چند از دوستان مصادف شدم که قرار گذاشتند همان شب به ديدن من بيايند .
چون به در منزل فرزندم رسيدم و در را به صدا درآوردم، خادمه يي در را بگشود، چون خواستم که به درون بروم، ناگهان صداي مرحوم شيخ مرا به خود آورد، ديدم غرق عرق شده و خسته و کوفته ام .
آنگاه دستوري از دعا و دوا به من مرحمت فرمود، ولي پيوسته در انديشه بودم که اين چگونه سير و سياحتي بود که کردم؟ پس از چند روز، نامه يي گله آميز از پسرم رسيد که چه شد به اراک و تا در خانه ما آمدي، ولي داخل نشده و بازگشتي و چرا با دوستانت که در راه، قرار ملاقات نهاده بودي، و شب به ديدار تو آمده بودند، تخلّف وعده کردي؟
و در پايان آدرس منزل خود را، در همان محل داده بود که من در آن مکاشفه و سياحت به آنجا رفته بودم .

 

موضوعات: کراماتی از علما  لینک ثابت
[چهارشنبه 1396-06-08] [ 08:32:00 ق.ظ ]




حبیب مقیمی
صدای انفجار، فریاد حادثه بود که از اعماق جان‌هایی پاک برخاست و آسمان، با شنیدنش جامه‌ای سیاه بر تن کرد.
دست‌ها به آسمان برخاست و تابوت‌های ماتم بر روی دست‌های غم‌زده، دراز کشیدند.
شمع‌ها آن شب تا صبح، به حرمت شهادت گریستند.
خبر، سوار بر باد، غمگنانه به راه افتاد تا اشک وطن جاری شود و در خیابان خونین، تکه‌های بدن رجایی و باهنر را تشییع کند، تا هر ذره از پیکر آنان، انفجاری در دل هر ایرانی برانگیزد و طومار سیاه اندیشگان را به هم برآورد.
می‌شناختمش؛ با همان لباس‌های ساده و بی‌ریا، با پاهایی که شکنجه‌گران بر آن یادگاری نوشته بودند و روزگار بر صفحه پیشانی‌اش، با خطی لرزان، حکایت مرد رنجدیده‌ای را نگاشته بود که بزرگ‌ترین سرمایه‌اش صداقت بود و غرور و مردانگی.
امید، وامدار نام رجایی بود که حالا بر دستان ملّت تشییع می‌شد.
آن روز، خون، فریاد خاموش مردی بود که سال‌ها پیش از این، مشق شهادت می‌کرد؛ مردی که در قاموس مذهبش، فریادهای خاموش را بسیار شنیده بود و هنوز، پژواک فریاد مولایش علی علیه‌السلام را می‌شنید.
هر سال، هشتمین روز شهریور، سنگفرش خیابان، گرمی خون بهترین فرزندان وطن را مرور می‌کند تا شاید روزگاری، داعیه داران دروغین مبارزه با تروریسم، تصویر دژخیمانه خود را در خون‌های جاری بنگرند.
آری! باهنر و رجایی‌ها می‌روند تا فریاد بماند، تا رزوگاری فریادها به هم برآیند.
تا کنون، نام رجایی و باهنر را سال‌هاست وطن بر لبانش زمزمه می‌کند. مردانی که فرهنگ‌های لغت، در کنار معنی صداقت و سادگی و ایمان، باید نام آنان را انگاشت.
نامشان همیشه جاودان باد!

موضوعات: شهادت شهیدان باهنر و رجایی  لینک ثابت
 [ 08:18:00 ق.ظ ]




سرود و شعر و شعارم امام خامنه ای است
گل همیشه بهارم امام خامنه ای است

پس از خدا و رسول و ائمه اطهار

تمام دار و ندارم امام خامنه ای است
 

موضوعات: رهبری  لینک ثابت
[شنبه 1396-06-04] [ 08:36:00 ق.ظ ]




ماه ذی الحجه برای خودسازی خیلی مهم است ماه، ماه دعا است، ماه راز و نیاز با خدا است و یک قدری بیشتر نه فقط روز عرفه، نه فقط دهه اول اصلاً این ماه، ماه دعا، ماه رابطه، ماه خودسازی است .

در یک کلام (به قول بزرگان و عارفان )می توان گفت که می توان در این ماه راه صد ساله را یک ماهه طی نمود البته به شرطها و شروطها!

موضوعات: فرهنگی, ماه ذی الحجه  لینک ثابت
 [ 08:24:00 ق.ظ ]